به گزارش پایگاه خبری حیات، شفق خونین هشتم اردیبهشت 1360 در آسمان آتش آلود و غرق در شعله و دود «سرپل ذهاب»، مطلع الشمس طلوع جاوید تک ستاره ای بود که در آسمان غرب، خورشیدوار درخشید و اسطوره پرواز تاریخ جنگ ما شد. چهره ای تابناک و منحصر بفرد از شجاعت، غیرت، همت و پشتکار و ابتکار عمل و خط شکنی و راهگشایی و روحیه تهاجمی در برابر دشمن و هوشمندی و مدیریت عملیاتی، در کنار ایمان و اخلاص و روحیه فداکاری و جانفشانی و مقامات معنوی و عرفانی که او را آنچنان شاخص و ممتاز ساخته بود که از زمان شهادت خود نیز با قطعیت و یقین خبر داشت و در پاسخ دعوت چهارمین شهید محراب، آیت الله اشرفی اصفهانی برای سخنرانی در نمازجمعه آینده کرمانشاه، گفت من تا جمعه شهید میشوم! و هنگامی که خبر شهادتش را برای فرمانده و امام و مقتدایش آوردند، تنها شهیدی بود که روح خدا (ره) بی درنگ در حقش چنین گفت: «شیرودی آمرزیده شده است!» شرح دلاوریها و حماسه سازیهای این ققنوس قله شرف و اقتدار در همان ماههای کوتاه درخشش اسطورهایاش در جبهه های غرب از سقز و کرمانشاه تا بازی دراز و سرپل ذهاب، آنچنان شگفت و گاه دور از تصور و باور است که جز در افسانه نمی توان نظیرش را یافت. اینگونه است که مقام معظم رهبری، «علی اکبر شیرودی» را اولین نظامی می داند که به او در نماز اقتدا کرد و شهیدی به عظمت چمران، «ستاره درخشان جنگ کردستان»ش می نامد و شهید فلاحی؛ «ناجی غرب و فاتح گردنه ها»یش میخواند. شهیدی که شکسته دل از شیطنت قدرت طلبان و هوسبازان قدرت پرست، چندروز پیش از شهادتش با نماینده امام در کردستان وداع کرده و گفته بود: «می دانم که باید شهید بشوم» سردار بزرگی که چنان محو و فانی در عشق و معرفت امام خود بود و در ولایت پذیری به چنان نقطه خلوصی رسیده بود که گفت: «اگر امام فرمان دهد فرزندان خود را هم فدا میکنم چرا که می دانم خواست او جز خواست اسلام نیست.» قهرمانی که رکورد بالاترین ساعت پرواز جنگی در تاریخ جنگهای جهان را دارد و با بالگردش به قلب دشمن شیرجه میزند، سرانجام پس از ماهها بیتابی از فراق یار و همرزمش، امیر شهید خلبان «احمد کشوری» به او میپیوندد و همنشین او در بهشت میشود و به آرزوی دیرین خود میرسد. آری؛ شیرودی را نمی شد با تقدیری جز شهادت، تصور کرد...
در اتاقی به مساحت فقط یک تخت!
«علیاکبر قربان شیرودی» ۲۵ دی سال ۱۳۳۴ در روستای «بالا شیرود» از توابع شهرستان «تنکابن» متولد شد. صبورا شیرودی خواهر شهید درباره این سالهای او چنین میگوید: «برادرم از همان کودکی روحیه شهامت و ایثار داشت و همواره با وجودی که یک بچه مدرسه ابتدایی بود اما به هم سن و سالانش دلسوزانه کمک میکرد و روزی نبود که چند تن از همکلاسیهایش را برای ناهار به خانه نیاورد. اکبر از همان کودکی به پدر و مادرم بسیار محبت و کمک میکرد و با وجود علاقهاش به شالیکاری با وجود سن کم هر روز صبح زود و عصر به شالیزارها سرکشی میکرد تا بداند آیا آب به مزارع میرسد یا خیر. برادرم بسیار به تحصیل علاقه مند بود اما به دلیل اینکه پدرم کشاورز بود و از هزینه تحصیل برنمی آمد برادرم برای گذراندن ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد و با اجاره اتاقی فقط به مساحت یک تخت هم کار میکرد و هم درس میخواند. مناعت طبع برادرم به حدی زیاد بود که یادم میآید وقتی در یک ماه رمضان مادرم برای دیدن برادرم به تهران رفت متوجه شد که او برای سحری خود تنها به یک تکه نان و پنیر بسنده کرده بود و صاحبخانه اش میگفت هر کاری میکنیم تا برای او ظرفی غذا ببریم، نمیپذیرد و میگوید خدا را شکر همه چیز هست.» سال ۱۳۵۱ و پس از ۲ سال تحصیل در تهران، به استخدام ارتش در آمد. او برای ادامه کار در ارتش، پرواز و خلبانی را انتخاب کرد؛ بنابراین دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رسانده و سپس دوره خلبانی بالگرد جنگنده بل «ای اچ -۱ موسوم به کبرا» را در پادگان اصفهان گذرانده و با درجه ستوانیاری فارغالتحصیل شد. وی پس از سه سال خدمت در ارتش، به کرمانشاه رفت و در آنجا با خلبان شهید «احمد کشوری» آشنا شد؛ آشنایی و دوستیی تا لحظه شهادت او. پس از شروع نهضت انقلاب اسلامی بهرهبری امام خمینی (ره)، به صفوف راهپیماییکنندگان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، از پادگان خارج شد.
ناجی «پاوه»، شیر «سقز»، فاتح «گیلان غرب»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید شیرودی در پاوه نقش تعیینکنندهای در راه مبارزه با ضدانقلاب و بازپسگیری این شهر ایفا کرد. او همچنین در سقز و گیلان غرب، رشادتهای فوق العاده و عظیمی از خود نشان داد که اگر نقش او در آزادسازی کردستان از دست ضد انقلاب نبود، شاید این پاره تن ایران از سرزمینمان جدا شده بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع غائله ضدانقلاب در کردستان، شیرودی داوطلب اعزام به آن مناطق شد و در ۲۴ سالگی بهعنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد. شیرودی در جنگ پاوه نیز نقش تعیینکنندهای در بازپسگیری این شهر ایفا کرد و اقدامات و فعالیتهای او در غرب کشور، در کنار دیگر همرزمانش از جمله شهید «کشوری» و شهید «سهیلیان»، باعث شد که شهید «ولیالله فلاحی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، او را «ستاره غرب کشور» بنامد. شهید «فلاحی» درباره شهید «شیرودی» گفته است: «ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکنها را ممکن ساخت.»
شیرودی به روایت «چمران»: «ستاره درخشان کردستان»
شهید «مصطفی چمران» نیز ضمن نامیدن شهید «شیرودی» بهعنوان: «ستاره درخشان جنگ کردستان»، در باره او گفته است: «من خاطرات بسیاری با شهید شیرودی دارم و از روزهای اولی که در کردستان شروع به نبرد کردیم، وی از طرف هوانیروز با ما همکاری میکرد. او یکی از خلبانانی بود که واقعا از ستارههای درخشان مبارزات کردستان بود. بهخاطر دارم که با هلیکوپتر خود مثل یک جت عمل میکرد. هنگام هجوم به دشمن، بدنه هلیکوپتر را کج میکرد و بهصورت مایل، شیرجه میرفت. دشمن را زیر رگبار گلوله میگرفت و با آن وحشتی که در درون دشمن ایجاد میکرد، بزرگترین ضربات را به آنان میزد. زمانیکه نیروهای ارتش در نزدیکی شهر «سقز» در محاصره و کمین دشمن قرار گرفته بودند، وی با تاکتیکهای شجاعانه توانست آنان را از کمین دشمن نجات دهد.»
من «علی اکبر قربان شیرودی» سرباز اسلام...
یکی از همرزمان شهید شیرودی می گوید: «باخبر شده بودم که درجه سروانی شهید شیرودی آمده بود اما او درجهاش را نمیچسباند روزی به او گفتم علی اکبر چرا درجه سروانی را نمیچسبانی، حکمش را از جیبش درآورد و من اولین کسی بودم که از این مسئله باخبر شدم. شیرودی در پاسخ به من گفت من برای درجه خدمت نمیکنم بلکه برای حفظ اسلام و پیروی از امام خدمت میکنم. به او گفتم پس با این حساب، فردا که میخواهی پادگان را تحویل بدهی با چه مشخصاتی میخواهی این کار را بکنی؟ اما شیرودی صبح فردای آن روز در گزارش به مافوق اینگونه گفت: من، علی اکبر قربان شیرودی سرباز اسلام، پایگاه را به نحو احسن نگهداری کردم و آن را به نگهبان جدید تحویل میدهم.»
روزی که شیرودی، درجههای تشویقی خود را پس داد!
در جریان یکی از مأموریتهای محوله در منطقه غرب، وقتی از طرف «بنیصدر» به وی ابلاغ شد تا نسبت به تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه در پاوه اقدام کند، از فرمان او تمرد کرد و گفت هرکس از پادگان قدمی بیرون بگذارد با همین اسلحه به طرفش شلیک مستقیم می کنم! بر اثر همین سرپیچی از دستور فرمانده کل قوای وقت، سه درجه تشویقی او پس گرفته شد در حالی که او پیش از اینها و در آغازین روزهای هجوم دشمن به میهن، خود از قبول درجه های تشویقی، امتناع کرده بود:
«از: خلبان علیاکبر شیرودی
به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع: گزارش
اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه میباشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمودهام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام.
لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که قبلاً بودهام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این درخواست بفرمائید.
باتقدیم احترامات نظامی
خلبان علیاکبر شیرودی
۹/۷/۱۳۵۹»
گفتند «خانهات خراب شد» گفت «فدای سر امام»!
به روایت همسر شهید: «یادم میآید زمانی که یکی از میراژهای عراقی به قصد بمباران پایگاه وارد ایران شد و به وسیله پدافندهای هوایی مورد اصابت قرار گرفته بود، در انتهای سقوطش وارد منزلمان میشود، آن روز ما در منزل نبودیم و وقتی این خبر را به شهید شیرودی اطلاع دادند که خانهات خراب شد، در پاسخ بی درنگ گفت: «فدای سر امام!» و حتی وقتی حال ابوذر فرزندمان وخیم شد و من با توجه به سن کمی که داشتم، بسیار نگران شده بودم و با پادگان ابوذر تماس گرفتم و پیام گذاشتم اما شهید شیرودی برای مداوای فرزندش هم نیامد.»
پیغامی که شیرودی از جبهه داد و موجب تاثر شدید امام (ره) شد
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، از ملاقاتی که با شهید شیرودی داشته است اینگونه میگوید: «در ملاقاتی در پادگان اباذر، این مرد بزرگ را درست شناختم. در آن روز، به من جمله ای گفت که به نظر من کلمه قصاری است که باید در تاریخ بماند. به من گفت: «از تو تعهد می گیرم، اگر خدمت امام رسیدی، شکایت من را به ایشان بگو؛ بگو امروز در جبهه، مکتب می جنگد نه تخصص». گفت: «به امام بگو تخصص ارزش فراوانی دارد اما در خدمت مکتب؛ اگر مکتب ترویج نشود، چیزی حافظ این مملکت، در جنگ با عراق نیست». من همین جمله را خدمت امام گفتم، خودم اشک ریختم و امام هم متأثر شدند...»
نماز!... صدای اذان میآید! ما برای همینها داریم میجنگیم...
در کنار هیلکوپتر جنگیاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد... این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران، حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که میرفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان میآید وقت نماز است. ما بخاطر همین نماز میجنگیم!
من تا جمعه شهید میشوم!
همسر شهید نقل میکند: «یادم میآید چند روز مانده به شهادت علی اکبر، آیت الله اشرفی اصفهانی رحمت الله علیه از او خواستند تا در نمازجمعه پیش روی کرمانشاه، پیرامون مسائل و موضوعات جنگ برای مردم، پیش از خطبه ها صحبت کند. اما شهید در پاسخ به ایشان گفت: «من تا جمعه شهید میشوم!» و این پیش بینی دقیقاً درست درآمد. او جمعه شهید شده بود!»
رکورددار بیشترین ساعت پرواز در جنگهای دنیا، نامدارترین خلبان جهان
شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و توانست رکورد یکی از بالاترین پروازهای جنگ با بالگرد کبرا را در دنیا به نام خود ثبت کند. او با بیش از ۴۰ بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، یک پدیده منحصر بفرد در تاریخ جنگهای ایران و حتی دنیا محسوب می شود. چندی از صاحب نظران جنگهای هوایی جهان، او را «نامدارترین خلبان جهان» نامیدهاند. شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از ۳۶۰ خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (۸ اردیبهشت ۱۳۶۰) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپلذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
تو را ز کنگرهی عرش، میزنند صفیر...
این خلبان شجاع هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرانجام هشتم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ وقتی برای بازپسگیری ارتفاعات «بازیدراز» به سوی «سرپلذهاب» حرکت میکرد، از ناحیه پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید. خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور میگوید: «بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست میگرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید.»
هنگام پرواز، همچون عاشق به معشوق خود نزدیک میشوم...
فرازی از وصیتنامه این اسوه خلوص و تقوی در جنگ که نموداری از روحیات معنوی و ناب اوست: «هنگامی که پرواز میکنم، احساس میکنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک میشوم و در بازگشت، هرچند پروازم موفقیتآمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس میکنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمیگرفتم و به جبهه نمیرفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم...»
منبع: نوید شاهد
انتهای پیام/
نظر شما